فرزند خواندگی در 47صفحه در قالب فایل ورد قابل ویرایش
قیمت فایل فقط 3,900 تومان
فرزند خواندگی
مقدمه :
پیش از ورود در بحث فرزندخواندگى و آثار حقوقى آن در حقوق ایران، لازم استبه منظور روشن شدن بیشتر موضوع، بویژه چگونگى به وجود آمدن نهاد فرزندخواندگى در نظام حقوقى ایران، مفهوم فرزندخواندگى و چگونگى پیدایش این نهاد حقوقى و تحول تاریخى آن - گرچه به اختصار - مورد بررسى قرار گیردد.
مفهوم فرزندخواندگى:
فرزندخواندگى عبارت از یك رابطه حقوقى است كه بر اثر پذیرفته شدن طفلى به عنوان فرزند، از جانب زن و مردى به وجود مىآید; بدون آنكه پذیرندگان طفل، پدر و مادر واقعى آن طفل باشند. (1)
در لسان حقوقى، فرزند به كسى گفته مىشود كه از نسل دیگرى باشد و بین آنها رابطه خونى و طبیعى وجود داشته و بین پدر و مادر او جز در موارد استثنایى رابطه زوجیت ایجاد شده باشد.ممكن است زن و شوهرى فرزند غیر را به فرزندى بپذیرند كه در این صورت قانون گذار چنین كودكى را در حكم فرزند این خانواده به شمار مىآورد و آثارى براى این رابطه حقوقى مجازى مىشناسد. تفاوت فرزند واقعى و فرزند حكمى یا ظاهرى در این است كه پیوند موجود بین فرزند حقیقى و پدر و مادر وى پیوندى طبیعى و ناگسستنى است و رابطه حقوقى بین آنها هرگز از بین نخواهد رفت، ولى پیوند بین فرزند و پدر و مادر خوانده به آن محكمى نیست و عواملى نظیر انحلال خانواده و غیره بسته به سیاست قانونگذار ممكن است رابطه حقوقى موجود را زایل كند.
سابقه تاریخى فرزندخواندگى:
فرزندخواندگى نهادى است كه به اشكال گوناگون، در بین جوامع و تمدنهاى متنوع تاریخى، نسبتا سابقه طولانى دارد.محققان براى پیدایش آن علل متفاوتى ذكر كردهاند.بیشتر پژوهشگران بر این عقیدهاند كه فرزندخواندگى، ریشه در نیاز نظامى و اقتصادى داشته و گاهى عوامل روحى و معنوى یا عاطفى موجب پیدایش آن شده است; در حال حاضر نیز این نهاد براساس نیازهاى معنوى خانواده و كودك بدون سرپرست استوار است. در گذشته دور، رؤساى قبیلهها به منظور تقویتبنیه دفاعى و زیاد شدن قدرت قبیلهاى و داشتن جمعیت فراوان، خانوادهها و اعضاى قوم را به داشتن فرزند زیادتر تشویق مىكردند و به افراد كثیرالاولاد، صله قابل توجهى مىبخشیدند كه بتدریج، داشتن فرزند وظیفهاى مقدس و سنتى حسنه شناخته شد و ارزش مذهبى پیدا كرد، به نحوى كه افراد بدون فرزند در خود احساس كمبود مىكردند و دچار مشكلات روحى مىشدند.و متفكران براى حل این مشكل و جبران این كمبود، راه حلى اندیشیدند و چنین مرسوم گردید: افرادى كه با وجود اشتیاق و علاقه فراوان به داشتن فرزند از این موهبت محروم بودند، فرزند خواندگانى انتخاب و جانشین فرزند واقعى نمایند.
كمكم این طرز تفكر در ذهن مردم به عنوان سنتحسنه رسوخ كرد.از طرف دیگر در میان اقوام گذشته، خانواده براساس قدرت پدرى یا پدر شاهى (patrin cat) استوار بود و رئیس خانواده قدرت فوقالعادهاى داشت; به طورى كه قادر بود به میل خود افراد و اعضاى خانواده را تعیین و به هر ترتیبى كه مىخواست، خانواده خود را شكل مىداد و حتى قادر بود اطفال و فرزندان واقعى و طبیعى خود را از خانواده اخراج و بیگانهاى را به فرزندى بپذیرد.
در رسم قدیم به منظور حفظ آیین دینى و مراسم و شعائر مذهبى و استقرار آداب خانوادگى و ایجاد نیرو و توانمندى لازم و همچنین براى نگاهدارى و نگهبانى اماكن متبركه و تامین قواى كافى در جهت تامین این اهداف، فرزندخواندگى از اهمیت فراوانى برخوردار بود و كثرت و تعدد فرزندخواندگان سبب افزایش ارزش و اعتبار خانوادهها مىگردید.
در میان رومیان قدیم نیز چنین مرسوم بود كه بعد از فوت رئیس خانواده، پسر وى یاستخانواده را عهدهدار مىگردید.به همین دلیل، داشتن فرزندان ذكور اهمیت فراوانى داشت; زیرا تصور مردم چنین بود كه اگر مردى فوت شود و پسر نداشته باشد، كانون خانواده از هم پاشیده خواهد شد و نیز معتقد بودند دختر هر خانواده با ازدواج كردن باید آداب و آیین خانواده اصلى خود را ترك كند و الزاما به آیین خانواده شوهر بپیوندد; بنابراین دختر قادر نبود آداب و سنن خانواده اصلى خود را حفظ كند; در نتیجه هر مرد رومى و رئیس خانواده، داشتن پسر را یك نیاز حتمى و امرى ضرورى مىدانست و اگر پسرى نداشتیا قادر نبود صاحب فرزند شود، بر حسب ضرورت، پسر شخص دیگرى را به فرزندى مىپذیرفت و براى به دستآوردن فرزندخوانده ناچار بود با یكى از رومیان داراى پسران متعدد، توافق كند تا یكى از پسرانش را به وى بفروشد و از تمام حقوق خود نسبتبه آن پسر صرفنظر كند.
تشریفات چنین بود كه طرفین و طفل در د دگاه حضور مىیافتند و پدر كودك در نزد قاضى سه مرتبه اظهار و اعلان مىكرد پسرم را به مرد حاضر در د دگاه فروختم و با این اعلان دیگر هیچ گونه حقى بر آن فرزند نداشت و سپس پدرخوانده تسلیم كودك را به عنوان پسرخوانده خود از وى مىخواست و قاضى دادگاه سكوت پدر واقعى طفل را حمل بر رضایت وى بر این اقدام مىكرد و كودك را به پدرخوانده تحویل مىداد.با طى این تشریفات، رابطه طفل با خانواده اصلى به طور كامل زایل و قطع شده، رابطه حقوقى وى با پدرخوانده برقرار مىگردید و در نتیجه، نام و مشخصات خانوادگى پدرخوانده بر فرزندخوانده نهاده مىشد، ولى لقب خانوادگى قبلى وى به مشخصات خانوادگى جدید اضافه مىگردید.
در حقوق مسیحیت، خانواده براساس ازدواج استوار بود و نهادى تحت عنوان فرزندخواندگى در مذاهب گوناگون دین مسیح پذیرفته نشده بود; لذا در حقوق مبتنى بر مذهب در كشورهاى اروپایى از جمله در حقوق قدیم فرانسه فرزندخواندگى اعتماد و ارزش قدیم خود را از دست داده و یا بسیار ضعیف شده بود. (3)
در فرانسه بعد از وقوع انقلاب كبیر، مقرراتى در زمینه فرزندخواندگى به وسیله مجمع قانون گذارى آن كشور در د تاریخ 18 ژانویه 1792 پیش بینى گردید، ولى در سال 1804، «تدوین كنندگان مجموعه قانون مدنى» (Codsivil) پذیرش فرزندخواندگى دچار تردید شدند، ولى به توصیه ناپلئون بناپارت این نهاد حقوقى در مجموعه قانون مدنى و در نهاد خانواده جاى خود را پیدا كرد و قرار شد بین فرزند واقعى و فرزندخوانده تفاوتى نباشد.اما كمیسیون تدوین قانون مدنى، شرایط بسیار سنگین و دقیقى براى تحقق فرزندخواندگى در نظر گرفت و آثار محدودى براى این تاسیس حقوقى پیش بینىكرد. (4)
شرایط سخت و سنگین جامعه سبب شد كه فرزندخواندگى نتواند موقعیت و رشد مناسبى پیدا كند، ولى بعد از جنگ بینالملل اول (1918- 1914) كه مشكلات عدیده اجتماعى پیش آمد، به منظور حمایت و سرپرستى كودكان قربانى حادثه جنگ، در مقررات و شرایط فرزندخواندگى تحولاتى پیش آمد و از شدت شرایط و مشكلات سابق آن كاسته شد.
لذا در 19 ژوئن 1923 آثار حقوقى بیشترى براى فرزندخواندگى در نظر گرفته شد و تسهیلاتى در زمینه فرزندخواندگى فراهم گردید.همین امر باعثشد كه فرزندخواندگى گسترش و افزایش قابل توجهى پیدا كند.بتدریج در سالهاى 1939 و 1941 و 1957 و 1963 و 1966 و.. ...، تغییرات و تحولات اساسى به منظور حمایت از اطفال بدون سرپرست و استحكام بخشیدن به كانون خانوادگى و سالم سازى جامعه در امر فرزندخواندگى به وجود آمد و سرانجام دو نوع فرزندخواندگى «ساده» و «كامل» با آثار حقوقى متفاوت در حقوق كشور فرانسه و دیگر كشورهاى اروپایى متاثر از حقوق فرانسه برقرار گردید.
«فرزندخواندگى كامل» ، نهادى است كه در این نهاد بین فرزندخوانده از هتحضانت و تربیت و ولایت و حرمت نكاح و توارث و استفاده از نام خانوادگى پذیرنده كودك، با فرزند واقعى تفاوتى وجود ندارد و رابطه فرزندخوانده كامل با خانواده اصلى وى كاملا قطع مىشود. (5) ولى «فرزندخوانده ساده» (6) فقط از بعضى از مزایاى فرزندواقعى بهرهمند مىشود; این نوع فرزندخواندگى قابل فسخ است و رابطه كودك با خانواده اصلى وى نیز قطع نمىشود (7)
در ایران قبل از حمله اعراب و پیش از استقرار ضوابط اسلامى، فرزندخواندگى توام با اعتقادات مذهبى مرسوم بود.زرتشتیان كه بیشتر مردم ایران ر تشكیل مىدادند، بر این باور بودند كه فرزند هر كس پل ورود او به بهشت است و افراد فاقد اولاد در روز قیامت و دنیاى دیگر پلى ندارند تا از طریق آن وارد بهشت گردند; این گونه افراد عقیم و بدونفرزند مىتوانستند از راه فرزندخواندگى براى ورود به بهشت پلسازى نمایند.در ایران س نوع فرزندخواندگى مرسوم بود:
نخست: «فرزندخوانده انتخابى» و آن فرزندخواندهاى بود كه پدر و مادر خوانده فاقد فرزند، در زمان حیات خود، او را به فرزندى مىپذیرفتند. دوم: «فرزندخوانده قهرى» زن ممتازه (8) یا دختر منحصر متوفایى بود كه آن متوفى برادر یا پسرى نداشت كه در این صورت آن زن یا دختر بدون اراده و به طور قهرى فرزندخوانده متوفى محسوب مىگردید. سوم: فرزندخواندهاى كه ورثه متوفاى بدون اولاد بعد از فوتش براى او انتخاب مىكردند.
فرزندخوانده از هر نوع كه بود به قائم مقامى متوفى، مراسم مذهبى را انجام مىداد و تمام اختیارات و قدرت متوفى به فرزند خوانده وى انتقال مىیافت. در بین اقوام و قبایل عرب و شبه جزیره عربستان قبل از ظهور اسلام تبنى و فرزندخواندگى مرسوم بود و فرزندخوانده «دعى» نامیده مىشد. (9) قبایل و اعراب بدوى در صحراى سوزان عربستان به شكل چادرنشینى زندگى مىكردند و غالب قبایل عرب با توجه به موقعیت مكان و سرزمین خشك و بىآب و علف، زندگى مناسبى نداشتند و قتل و غارت، بویژه هجوم به كاروانها و غارت اموال آنها براى امرار معاش امرى عادى تلقى مىشد و چون اقوام و كاروانها و خانوادههادر معرض تهاجم و غارت قرار مىگرفتند، داشتن نیروى تهاجمى یا دفاعى امر ضرورى به حساب مىآمد و براى تامین این نیاز و ایجاد اقتدار لازم در نظر قبایل، پسر از بعد نیروى جنگى، ارزش فراوانى داشت;
ولى دختر موجودى ناتوان بود كه نه قدرت دفاعى داشت و نه قادر بود به قبیله یا كاروانى حمله و اموال آنها را براى امرار معاش به غارت ببرد، بلكه به عكس در آن موقعیت زمانى و مكانى در معرض تجاوز مهاجمان قرار مىگرفت.بنابراین اعضاى قبیله براى محافظت از دختر ضمن مصرف كردن بخشى از نیرویشان، از تحصیل معاش نیز باز مىماندند.دختر از دیدگاه آنان موجودى مزاحم بود و اعراب از تولد دختر نه تنها خوشحال نمىشدند، بلكه فوقالعاده عصبانى و خشمگین مىشدند و از ترس هتك حیثیت و شرافتخانوادگى ناشى از ربوده شدن دختر و تجاوز به وى، دختران معصوم و بىپناه را زندهبهگور مىكردند; اما با ولادت پسر جشن مىگرفتند و شادى مىكردند.آنها هر چه بیشتر صاحب پسر مىشدند بر قدرت آنها افزوده مىشد و اگر خانوادهاى پسر نداشتیا تعداد آنها كم بود، از طریق فرزندخواندگى این كمبود را جبران مىكرد;
لذا داشتن پسرخوانده امرى پسندیده به شمار مىآمد و بین پدرخوانده و فرزندخوانده یا مادرخوانده و پسرخوانده براساس سنت دیرینه روابطى وجود داشت و ضوابطى حاكم بود; از جمله اینكه، فرزندخوانده از پذیرنده فرزند ارث مىبرد و زوجه فرزندخوانده مثل زوجه فرزند واقعى عروس پدرخوانده محسوب مىگردید;
پس ازدواج پدرخوانده با زوجه پسرخوانده مباح و مجاز نبود. بنابراین اگر فرزندخواندهاى زوجه خود را طلاق مىداد و یا در اثر فوت یا كشته شدن فرزندخوانده زوجهاش بیوه مىشد، پدرخوانده مجاز نبود با زن پسرخوانده ازدواج كند كه این طرز تفكر در میان مردم قوت داشت و در ابتداى پیدایش اسلام نیز با شدت و تعصب فراوان رعایت مىگردید ولى با رشد و توسعه اسلام در زمینههاى مختلف اجتماعى از جمله در فرزندخواندگى تحولاتى به وجود آمد و بنابر قولى فرزندخواندگى در اسلام منسوخ گردید.اساس تلاش اسلام و پیغمبر صلى الله علیه وآله بر شكستن بتهاى نفس و نابود كردن بسیارى از معیارهاى غلط دوران جاهلیت و جایگزین كردن ارزشهاى واقعى و كرامتهاى انسانى بر مفاخر واهى قبیلهاى و عشیرهاى و برترى دادن تقوا بر قدرت مادى و ظاهرى و استقرار عدالت و ریشهكن كردن اختلاف طبقاتى استوار بود و براى نیل به این اهداف، پیغمبر صلى الله علیه وآله طرق مختلفى را مىپیمود و از ابزار متفاوتى استفاده مىكرد.
از جمله اقدام ایشان براى استوار كردن عقیده «ان اكرمكم عندالله اتقیكم» این بود كه از زینب - دختر عمه خود، كه مادرش از قبیله قریش و پدرش از قبیله معروف اسدى بود براى زید فرزندخوانده خود خواستگارى كرد.زیدبنشراحیل كلبى از قبیله بنىعبدود به روایتى برده و اسیرى بود كه شخصى بنام حكیمبنخرام از بازار عكاظ خریدارى و در مكه به خدیجه همسر پیغمبر صلى الله علیه وآله فروخت و خدیجه زید را به همسر خود بخشیده بود كه بعد از مدتى این غلام آزاد شد و پیغمبر صلى الله علیه وآله او را به فرزندخواندگى پذیرفت. (10)
همان طور كه گفته شد، پیغمبر صلى الله علیه وآله از زینب كه زنى صاحب جمال بود، براى زید، فرزندخوانده خود كه مردم عرب او را زیدبن محمد مىنامیدند، خواستگارى كرد و بعد از رفع توهماتى كه پیش آمده بود، زینب به ازدواج زید درآمد.ولى شاید به این علت كه جامعه آن زمان و طرز تفكر مردم هنوز آمادگى پذیرش فكر بلند پیغمبر صلى الله علیه وآله را نداشت، این وصلت ادامه نیافت و بعد از مدتى بین زید و زینب اختلاف پیش آمد و توصیه پیغمبر صلى الله علیه وآله بر ادامه زندگى این دو نفر مفید واقع نشد و سرانجام زید و زینب از هم جدا شدند و بعد از وقوع طلاق و انقضاى عده، پیغمبر صلى الله علیه وآله بنا بر عللى تصمیم گرفت زینب را به ازدواج خود درآورد.بدین منظور زید را براى این خواستگارى مامور كرد.بعد از وقوع ازدواج بین پیغمبر صلى الله علیه وآله و زینب - كه در نظر اعراب نوعى خرق عادت بود مورد اعتراض شدید مردم، خصوصا دشمنان پیغمبر صلى الله علیه وآله گردید و بر او خرده گرفتند كه چرا پیغمبر صلى الله علیه وآله بر خلاف رسم عرب با عروس خود ازدواج كرده ولى ما را از آن نهى مىكند. پیغمبر صلى الله علیه وآله در برابر اعتراضات شدید مردم و در د اع از عمل خود فرمودند: من پسرى ندارم تا عروس داشته باشم و چون زید فرزند صلبى من نیست، خرق عادت نشده و در نتیجه با عروس خود ازدواج نكردهام; چرا كه فرزندخوانده فرزند نیست. آیه كریمه 40 از سوره احزاب در این زمینه مىفرماید: «ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسولالله و خاتم النبیین و كان الله بكل شىء علیما» و همچنین در آیه 4 همان سوره ذكر شده است: «...ما جعل ادعیائكم ابنائكم ذلكم قولكم بافواهكم و الله یقول الحق و هو یهدى السبیل» و در آیه 5 همین سوره چنین آمده است: «ادعوهم لابائهم هو اقسط عند الله فان لم تعلموا آبائهم فاخوانكم فى الدین و موالیكم...». در د آیه اخیر تصریح شده كه فرزندخواندگان شما فرزند واقعى و صلبى شما نیستند و آنچه شما مىگویید و چنین طفلى را فرزند خود یا دیگران مىنامید، واقعیت ندارد.
باید فرزندخواندهها را به نام پدران واقعى آنها بنامید كه درست و واقعیت همین است و اگر پدر آنها مشخص نباشد، این گونه افراد برادران دینى و دوستان و یاوران شما تلقى مىگردند.در آیه 37 همین سوره ازدواج با مطلقه یا بیوه فرزندخوانده مباح و مجاز شمرده شده است. (11) با توجه به آنچه گفته شد، ممكن است تصور شود كه فرزندخواندگى در اسلام به طور كلى منسوخ شده است، ولى به نظر مىرسد با توجه به دلایل زیر برداشت فوق مخدوش است:
اولا: در حقوق اسلام فرزندخواندگى و داشتن فرزندخوانده ممنوع نشده و نمىتوان دلیل محكمى بر ممنوعیت آن ارائه كرد.
ثانیا: آیات 4 و 37 سوره احزاب در مقام بیان واقعیت است تا آنچه خلاف حقیقت در ذهن مردم نسبتبه فرزندان واقعى و فرزندخواندگان به وجود آمده بود تفكیك و متمایز گردد و تفاوت دو نوع فرزند روشن شود; لذا شارع در مقام الغاء فرزندخواندگان نبوده است.
ثالثا: اگر با توجه به آیات 4 و 37 مذكور، تردیدى در اباحه و حرمت فرزندخواندگى به وجود آید، طبق قاعده عقلى و شرعى اصالة الاباحه، داشتن فرزندخوانده امرى مباح است.
رابعا: تغییر آثار حقوقى فرزندخواندگى مرسوم در د ره جاهلیت دلالتبر نسخ كامل آن ندارد. خامسا: ذكر فرزندخوانده و جواز ازدواج با زنان فرزندخوانده در آیه 37 سوره احزاب كه به دنبال آیه 4 آن سوره نازل گردیده است، دلالتبر ابقاى نهاد فرزندخواندگى دارد و الا در صورت منسوخ بودن فرزندخواندگى، مطرح كردن دوباره آن از طرف شارع زینبده نیست.ضمنا مفهوم قسمت اخیر آیه 23 سوره نساء: «...و حلائل ابنائكم الذین من اصلابكم...» كه ازدواج با زن پسر صلبى بر پدر حرام گردیده، مؤید بقاى فرزندخواندگى است.
سادسا: پیغمبر صلى الله علیه وآله بعد از نزول آیات مربوط به فرزندخواندگى، زید را از خانواده خود طرد نكرد و هیچ گونه اخلالى در روابط عاطفى موجود بین زید و پیغمبر صلى الله علیه وآله تا زمانى كه زید در قید حیات بود به وجود نیامد كه خود دلالتبر وجود و بقاى این نهاد حقوقى است. 4.فواید فرزندخواندگى فرزندخواندگى در شرایط كنونى و جوامع امروزى، براى استحكام و گرمى بخشیدن به كانون خانوادههاى بدون اولاد و سالم سازى جامعه و رفع مشكلات روحى اطفال بدون سرپرست و كاستن ناهنجارىهاى روانى زن و شوهرى كه از نعمت فرزنددارشدن محروم هستند، نقش و فایده چشمگیرى دارد و از بار مسؤولیت دولت نیز كاسته خواهد شد.
روانشناسان و جامعهشناسان جهان عقیده دارند: بهترین محیط براى پرورش روح كودكان و تلطیف عواطف آنان، محیط خانه و مجموعه خانواده است.كودك علاوه بر غذا و لباس، نیاز به محبت دارد و اطفالى كه از نعمتخانواده و گرمى و محبت آن محروم هستند و در محیطهاى شبانهروزى نظیر شیرخوارگاهها و پرورشگاهها و مراكز دیگر زندگى مىكنند، غالبا به اختلال و عقب افتادگى فكرى و ذهنى و ناراحتىهاى عصبى مبتلا مىگردند; زیرا محبتبه مثابه یك قاشق عسل است كه اگر به یك نفر خورانده شود، طعم و شیرینى و نیروبخشى آن محسوس است و اگر آن را در د یا بیست لیتر آب مخلوط كنند، اثر و فایده خود را از دستخواهد داد و كسانى كه آن را مىچشند طعم و شیرینى یا انرژى آن را دریافت نخواهند كرد.بنابراین محبتیك زن یا مرد قادر است فقط روح یك یا دو كودك را ارضا كند، ولى به حال پنجاه كودك در یك پرورشگاه، مفید نخواهد بود; و بفرض كه لبخندى بر لب سرپرستان و مربیان پرورشگاه به طور مصنوعى ظاهر شود، این لبخند قادر به تلطیف و پرورش احساس و عواطف آن همه كودك نخواهد بود.به همین دلیل، بسیارى از متفكران و روانشناسان قدیم و جدید، خانواده را بهترین محیط براى رشد جسم و روح اطفال مىدانند و پرورشگاهها را براى كودكان در حكم زندان و تبعیدگاه تلقى مىكنند كه این امر مورد توجه اسلام نیز قرار گرفته و نگاهدارى اطفال بىسرپرست و ایتام در مكانهاى عمومى و تامین غذا و لباس آنان را كافى و مفید نمىداند و توصیه اكید دارد كه این گونه اطفال در خانوادهها رشد كنند و به آنها با محبت رفتار شود.در این زمینه پیغمبراكرم صلى الله علیه وآله فرمودند: «خیر بیوتكم بیت فیه یتیم یحسن الیه و شر بیوتكم بیتیساء الیه; بهترین خانه آن خانهاى است كه در آن به یتیمى محبتشود و بدترین آن، خانهاى است كه با یتیمى بدرفتارى شود» . (12) حضرت على علیه السلام در فرمان تاریخى خود به مالك اشتر دستور مىدهد تا مواظب یتیمان باشد و به وضع آنان رسیدگى كند. (13)
نیز در وصیتخود به امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرمود: «یتیمان را گرسنه نگذارید و مواظب باشید كه در اثر بىسرپرستى تباه نگردند» . (14) اطفال، بویژه اطفال بىسرپرستبه علت آمادگى فراوان در پذیرش خوب و بد، اگر در محیط نامساعد قرار گیرند، فاسد و تباه خواهند شد و اگر طعم محبت را نچشند دچار عقدههاى روانى خواهند گشت كه ضرر آن متوجه جامعهاى مىشود كه چنین اطفالى در محیط نامناسب آن رشد كرده و وارد زنجیره فعال اجتماع مىشوند و چون انسان در ابتدا شقى و فاسد خلق نشده است و چنانچه قرآن مىفرماید: «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم» (15) ، بنابراین محیط زندگى و تربیتى عواملى است كه در طفل اثر مىگذارد و او را فاسق یا شایسته تربیت و وارد جامعه مىكند. همان طور كه اشاره شد، نهاد فرزندخواندگى علاوه بر فوایدى كه براى فرزندخوانده دارد، براى استحكام بخشیدن اساس خانواده و از بین بردن ناهنجارىهاى آشكار و پنهان زن و شوهرى كه از داشتن فرزند واقعى محروم ماندهاند بسیار كارساز است و زن و شوهرى كه فاقد فرزند هستند، ولى با عشق و علاقه، زندگى مشترك را ادامه مىدهند، از طریق پذیرش كودكى در خانواده خود، غم پنهانى این محرومیت را به فراموشى مىسپرند یا از سنگینى و فشار آن مىكاهند و طفل بیگناه حاصل از عوامل طبیعى یا غیرطبیعى همانند فرزند واقعى در پناه این خانواده به نحو مطلوب رشد كرده وارد جامعه مىشود;
بنابراین فرزندخواندگى در سالمسازى خانواده و ایجاد روح تازه و رونق بیشتر به زندگى زناشویى، كمك مؤثرى خواهد كرد و به تجربه ثابتشده است كه چنان رابطه عاطفى عمیقى بین فرزندخوانده و پدر و مادرخوانده ایجاد خواهد شد كه فاصله بین فرزند واقعى و ظاهرى بكلى محو مىگردد و زن و شوهر فراموش مىكنند كه طفل مزبور فرزند واقعى آنها نیست; لذا علاقهمندان به داشتن فرزند مىتوانند این كمبود را به طریق فرزندخواندگى جبران و سعادت كانون زناشویى را تكمیل نمایند.
در فایده اجتماعىفرزندخواندگى نیز تردیدى نیست; زیرا وقتى اطفال بدون سرپرست جذب خانواده شوند و در محیط مناسب رشد كنند، در آینده جوانانى متعادل و دور از ناهنجارىهاى روحى، فعالانه وارد جامعه مىشوند كه از نظر اجتماعى، سیاسى و اقتصادى افرادى مفید و ارزنده خواهند بود; ضمن اینكه از مشكلات دولت نیز در زمینه نگاهدارى اولیه و تربیت ادوار مختلف این گونه اطفال كاسته مىشود. البته این نهاد مفید حقوقى ممكن است گاهى مورد سوءاستفاده قرارگیرد و بندرت مورد بهرهبردارى اقتصادى و غیره قرارگیرد كه این گونه سوءاستفادهها در تمام نهادهاى مفید از جمله نهاد مقدس نكاح امكانپذیر است.بنابراین به بهانه مفسده احتمالى نمىتوان از این نهاد مفید و مهم چشم پوشید و از آن در جهت پیشبرد اهداف اجتماعى استفاده نكرد.براى جلوگیرى از سوءاستفاده احتمالى و مفاسد آن باید در تنظیم قوانین و مقررات مربوط دقت كافى به كار رود و نوعى نظارت ولو به طور غیرمستقیم در جهتحمایت از كودكان بىپناه كه تحتسرپرستى خانوادهها قرار مىگیرند اعمال گردد.
حقوق کودکان از موارد مهم در سیستم رفاهی یک کشور محسوب می شود . چرا که کودکان بی دفاع اند و در گرفتن و شناسایی حقوق خود ناتوان . یکی از گروههای هدف ما در ارایه خدمات رفاهی کودکان می باشند . کودکان بی سرپریت و کودکان بدسرپرست گروهی اند که لزوم خدمات اجتماعی و رفاهی و حمایتهای قانونی مرتبط با آنها از دیرباز مورد توجه کشورهای مختلف بوده است. در سطح بین المللی نیز همواره تلاشهایی صورت می گیرد تا به حمایتهای قانونی آنها افزوده شود. قوانین مختلف ضمانت های اجرایی را برای حکومتها فراهم می آورند تا به این کودکان بر طبق برنامه های منسجم ارایه خدمت شود. در این مقاله قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران که به مسئله کودکان بی سرپرست پرداخته اند مورد بررسی قرار می گیرد
این متن فقط قسمتی از فرزند خواندگی می باشد
جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 3,900 تومان
برچسب ها : فرزند خواندگی , پدرخوانده , مادرخوانده , فرزندخوانده , دانلود فرزند خواندگی , تاسیس حقوقى , دعى , فرزند حكمى یا ظاهرى